غزل پندیات
هر کس که با ولای علی زاده میشود در بـند عشـق گـشتـه و آزاده مـیشود هر قدر در نگـاه خــلایـق بـزرگ شد درنزد خویش کوچک و افتاده میشود دنبال کسب رزق حلال است بی طمع انــدازه ی کـــفـایــت او داده مـیـشود مــرد جهـاد اکـبـر هـر روزه با گنـاه خلوت نشین هـر شب سجــاده میشود شیعه همیشه چـشم براه شهادت است با یک اشاره حــاضر و آماده میشود پرواز در خیال رخ یار، سخت نیست با دوری از هوا و هوس ساده میشود عالم در انتظار طلوع جــمال توست وقتی غروب هم نـفــس جـاده میشود |